پایگاه اطلاع رسانی سردار سرلشگر پاسدار شهید حبیب لک زائی
پایگاه اطلاع رسانی سردار سرلشگر پاسدار شهید حبیب لک زائی

پایگاه اطلاع رسانی سردار سرلشگر پاسدار شهید حبیب لک زائی

سلام بابا(خدا قوت،سرتان سلامت)

سلام بابا !

چه جمله آرامش بخشی!

بیش از ده سال است که از گفتن چنین کلمه ای محروم شده ام.

اما گاهی اوقات که دل تنگ پدر می شوم؛ به برادرم حاج مصطفی می اندیشم می بینم که تمام خصوصیاتی که در وجود شهید بود از جمله متانت،بزرگواری،ایمان،تقوا،صبرو... در وجود ایشان هم وجود دارد.  

مشکلی نیست،ایشان که قیم ماست،برادر بزرگم حاج مصطفی را می گویم که خداوند او را حفظ بفرماید و در همه امورات مؤفق و سربلند بدارد مثل کوه مواظبمون هست؛

مراتب تشکر خود را از ایشان مبذول می دارم.

اما این کجا و آن کجا! منظورم این است که حضور پدرم چیز دیگری بود.

امروز بازدیدی از بنیاد مهدویت و ستاد امربه معروف و نهی از منکر زاهدان داشتم.

به یاد خاطراتی که در معیّت پدرم به آنجا می رفتیم.

به یاد خاطراتی که همراه ایشان به مسافرت می رفتم من جمله سفرهای زیارتی مکه،کربلاو...

دقایقی رو در آنجا به سر بردم و ضمن اینکه دل سیر گریه کردم از زمانة نامرد پیش پدرم گلایه کردم.

شاید همه بگویند چه زود گذشت اما من نظری متفاوت؛ با دیدگاهی متفاوت دارم.

من در جایگاه فرزند کوچک سردار شهید حاج حبیب لک زائی و کسی که بیست و سه سال از عمرم رو شبانه روز به جز مأموریت هایی که ایشون می رفتند در معیت ایشون بودم وگذروندم خوشحالم و شادمان؛ از اینکه در طول مدت عمرم از وجود نعمت پدر و محبت های فراوان او بی نیاز بودم و از زبان مادرم حاجیه خانم فرخنده ریحانی همسر سردار رشید اسلام شهید حاج حبیب لک زائی بیان می کنم که عدم حضور جسمانی مردی والامقام،پدری مهربان و دلسوز،هم برای ما و هم برای ملت ما سخت گذشت.

از زحمات پدرم شهید حاج حبیب لک زائی که درود و رحمت خداوند بر او باد بخاطر اینکه او هم مثل کوه پشت ما بود تقدیر و تشکر می کنم.

از زحمات سی ساله مادرم که در شهر غربت در کنار سردار شهید(جانباز هفتاد و هفت و نیم درصد و شیمیایی) شبانه روز در کنار پدرم بودند و مراقبت و پرستاری می کردند نیز تقدیر و تشکر می کنم.

برادرم حاج مصطفی می گفت:تنها دوستان دوران کودکی هستند که رفاقتشان تا ابد باقی می ماند چرا که دوستی صادقانه دارند؛اما دوستانی که ما آدمها در دوران بزرگسالی داریم به خاطر منافع شخصی افراد است.

از بی معرفتی مردمانی بگویم که هنوز که هنوز است به صاحب اصلی عزا تسلیت نگفته اند.

(صاحب اصلی عزا مادرم بود)

به همه عزیزانی که پیام تسلیت خویش را به خانواده سردار شهید ابلاغ نمودند در وهله اول تشکر خودم را اعلام می کنم ولی در وهله دوم دست مریزاد میگم که صاحب اصلی عزا رو تنها گذاشتند و بابت این موضوع هم گلایه وجود دارد.

متأسفانه زمانه جای ارزشها را تغییر داده است.

قسم می خورم که به عنوان نماینده پدرم از خاندانمون دفاع کنم و نزارم کسی شخصیت خانوادگی ما رو خدشه دار کند.

گفتگو با فرزند شهید

چه کسی همراه و همیار پدر شما بود؟

من فرزند کوچک سردار شهید  هستم که خداوند این توفیق رو به من داد که بیست و سه سال از عمرم رو در معیت ایشون باشم و بگذرونم،خداوند رو بخاطر این لطف و عنایت ویژه سپاسگزارم.من بیشتر جاها رو با پدرم بودم و از محضر ایشون کمال استفاده رو بردم،ضمن اینکه لازمه این نکته رو یادآور بشوم همانطوری که بیشتر اوقات بهترین مشاور هر فردی پدر و مادر اوست؛قطعا مادر و مخصوصا پدر من بزرگترین مشاوران من در طول مدت عمرم بودند و خواهند بود.

درسته که پدربزرگم حاج آقا اعتمادی نقش اولیه و واقعا عجیبی رو در راستای شخصیت ایشان ایفا نمودند و من هم قبول دارم که پدربزرگم نون پاک و حلالی به فرزندانشان دادند و آنها به خاطر آن نون پاک و حلال به اینجا رسیدند که فرزندانی چون پدرمن(سردار شهید حاج حبیب لک زائی)،نجف،شریف،رضا و مهدی را به اینجا برسانند و پدر من هم به همین صورت با دادن نون پاک و حلال به خانواده و فرزندانشان و تربیت بسیار خوبی که به ما دادند و میراث گران بها و بزرگی همچون ادب را به ما دادند توانستند فرزندانی همچون مصطفی، خواهرم و من و... رو بااین ویژگی های برتر اخلاقی که هم شما و هم دیگران می دانند به اینجا رساندند اما یک نفر هست که همیشه در معیت پدرم بودند و ایشان را با راهنمایی های مؤثرشون به اینجا رساندند که البته در بیشتر اوقات حق ایشون ضایع شده و کسی ایشون رو آنگونه که می باید نشناخت کسی نبود جز همسر مهربان و دلسوز (سرکار حاجیه خانم ریحانی)که بی شک نقش مهم و سازنده ای رو در مؤفقیت های ایشون داشتند.